تبليغات
موضوعات
عکس
- مذهبی
- بازیگران زن و مرد ایرانی
- بازیگران زن و مرد خارجی
- خوانندگان زن و مرد ایرانی و خارجی
- عاشقانه
- دختران
- خنده دار
- ماشین و موتور
- ورزشی
- بازیها
- فیلمها
- گوناگون
- عکس بچه ها
- مطالب خنده دار
- مطالب آموزنده
- جوک و اس ام اس
- دلنوشته
- گوناگون
- دانستنیها
- داستان و رمان
- نوحه و مرثیه
- داستانهای ترسناک
- بهترین مطالب
جستجو
پيوندهاي روزانه
لينک دوستان
- دريافت رايگان اين قالب
- سايت عاشقانه ماندگار فان
- سايت عاشقانه عشق آفرين
- درامد یک الی سه ملیون در منزل
- تی شرت محرم 94
- ایکا
- آدرس سایتهای دانلود فیلم و موسیقی جدید
- # اس ام اس | عکس | فیلم | آهنگ و . . . #
- دانلود رایگان فیلم
- تابلو روان led
- پی سی دراپ
- کد گراف|مرجع ابزار وگرافیک
- لباس شب 2015
- خرید شارژ ارزان
- دسترسی به مجلات و مقالات علمی
- پورتال سرگرمی
- دانلود آهنگ جدید ایرانی
- فوق العاده ترین ببین
- سایت ستاره زرین
- گالری عکسفا
- جی ملک: اطلاعات املاک ایران
- دانلود آهنگ جدید
- دانلود آهنگ وکلیپ
- فروش بک لینک
- زبان در خواب
- همسریابی
- نمایشگاه مبل گلستان
- نت گشت
- سایت تبادل لینک
- مشاوره حقوقی
- محیط زیست و حیات وحش
- آموزش زبان
- دکوراسیون داخلی
- چرم دوزی
- آموزش آشپزی
- جدیدترین تصاویر
- آموزش گل سازی
- تالار عروسی در تهران
- تبادل لینک رایگان
- دانلود رایگان برنامه های پولی بازار
- وبسایت سرگرمے تفریحے سیبــ
- ♥بزرگترین سایت عاشقانه لاو جوجو♥
- kermantop
- اخبار
- wmmer
- دختری از جنس بران
- تبادل لینک هوشمند
- پودر پرپشت کننده مو
- بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی
- بیا 2 فان
- ایران تفریح
- تبادل لینک پیشرفته
- خرید درب توری مجیک مش
- محیط زیست و حیات وحش
- آموزش زبان
- دکوراسیون داخلی
- چرم دوزی
- آموزش آشپزی
- آموزش گل سازی
- سلامت برتر
- ردیاب ارزان ماشین
- جلو پنجره جک جی 5
- ارسال لينک
امکانات جانبي
داستان کوتاه شانس
داستان کوتاه یک شانس برای تغییر زندگی
در سال های دور پادشاه دانایی یک تخته سنگ بزرگ را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل رهگذارن را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است
این داستان ادامه داشت تا اینکه نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد
ناگهان کیسه ای دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل آن سکه های طلا و یک نامه پیدا کرد
در نامه نوشته بود : هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد
ورود کاربران
عضويت سريع
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
کل مطالب : 117
کل نظرات : 9
آمار کاربران
افراد آنلاين : 1
تعداد اعضا : 8
آمار بازديد
بازديد امروز : 4
بازديد ديروز : 28
ورودي امروز گوگل : 0
ورودي گوگل ديروز : 3
آي پي امروز : 1
آي پي ديروز : 9
بازديد هفته : 150
بازديد ماه : 691
بازديد سال : 11847
بازديد کلي : 268566
اطلاعات شما
آي پي : 18.222.92.56
مرورگر :
سيستم عامل :
امروز :
کل مطالب : 117
کل نظرات : 9
آمار کاربران
افراد آنلاين : 1
تعداد اعضا : 8
آمار بازديد
بازديد امروز : 4
بازديد ديروز : 28
ورودي امروز گوگل : 0
ورودي گوگل ديروز : 3
آي پي امروز : 1
آي پي ديروز : 9
بازديد هفته : 150
بازديد ماه : 691
بازديد سال : 11847
بازديد کلي : 268566
اطلاعات شما
آي پي : 18.222.92.56
مرورگر :
سيستم عامل :
امروز :
تبادل لينک هوشمند
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سايت در خبرنامه سايت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
آخرين نطرات کاربران
-
تالار پذیرایی - بسیار عالی بود.
<a href="http://www.talarnet.com/" title="تالار پذیرایی"><h3>تالار پذیرایی<h3></a> - 1394/9/25/ir-tafr
morteza - سلام من در وبلاگم نویسنده نیاز دارم اگر مایل هستید به وبلاگ من بیایید و از قسمت پشتیبانی با هم گفت و گو کنیم
http://patoghdownloadha.loxblog.com/ - 1394/8/15
ali - زیبا بود دستتون درد نکنه . - 1394/8/7/ir-tafr
معاف - با سلام و عرض ادب
ضمن تبریک بخاطر وبلاگ مفید و خوبتون. وبلاگ بنده هم در زمینه فروش انواع فایل های کاربردی فعال است. آیا تمایل به تبادل لینک دارید دوست عزیز؟
با احترام
- 1394/7/19
تالار عروسی - عکسهای قشنگی بود - 1394/6/9/ir-tafr
reza - خدایا کودکیم را گرفتی جوانی ام را دادی . . . .
عقلم را گرفتی عشق را دادی . . .
عشق را گرفتی و تنهایی را دادی . . .
خنده هایم را گرفتی و غم را دادی . . .
آرزوهایم را گرفتی و حسرت ها را دادای .. . .
خدایا برگرد . . .
من هنوز نفس میکشم . . .یادت رفت نفسم را بگیری . . . - 1394/5/4
رضا - دیشب در خواب ناگهان خدا در گوش من گفت:
تو را چه به عشق. . .
گفتم چرا؟
گفت تو خوابی و عشقت در آغوش دیگریست . . .
لبخندی زدم و گفتم :
خدایا این مخلوق توست . . .
شاید تو خوابی که خبر از رسم دنیایت نداری . . . - 1394/5/4
آرمیتا - به بعضیا هم باس گفت :
ریاضی بلد نیستی به درک . . .
ولی جمع کن خودتو از زیر این و اون. . . . - 1394/5/4
طراحی سایت - روحش شاد
پاسخ:خدا رحمتش کنه - 1394/4/30